آن هنگام كه آينه دل در پس غبار سراي نيستي ،
صفاي خويش را از كف مي دهد ، آن هنگام كه جان تشنه از دوري آبي ،
رو به سستي مي رود . آن هنگام كه ديده از نگريستن به سراب هستي
نماي دنيا خسته مي شود .
آن هنگام كه بالهاي روح بلندي خواه انسان، از سنگيني انديشه هاي
پوچ و وسوسه هاي شيطاني توان پرواز را مي بازد.
وآن هنگام كه درد غربت و دوري از نيستان هستي ،
درون اي جداي افتاده را مي آزارد و نفير از آن بر مي آورد.
...
... يك سلام و يك ديدار آن آينه را دگربار مي شويد.
...جان تشنه را سيراب مي كند
... ديده را روشنايي مي بخشد
...بالهاي ناتوان را توان پريدن باز مي دهد
... و درد غربت و دور افتادگي را آرام مي سازد
اين ، حكايت"زيارت" و رمز وراز"ديدار"است
ديدار با امامي كه او را همواره زنده و هميشه امام مي داني
بهشت ، دری از درهای تبسم خداست ! دل ، که هوای بهشت را می کند ، سراغ تو را میگیرد .
من ، خود ، بارها دیده ام که زائرانت ، وقتی که از در بیرون می آمدند ، تکه های بهشترا ،
در مشت های کوچک و بزرگ خویش ، قایم کرده بودند ... !
موج های سینه چاک - که سر بر سنگ های ساحل می کوبند - از تب و تاب دردمندانه ی دریا
حکایت دارند . اما ، همین که نگاه اشک ، بر تو می افتد - فاصله ی دل به کنار می رود ، و
لبهای وصل ، به تبسم می نشیند . حرم تو ، کارگاه عاشقی است . نگاه شیرین و غریبانه ات ،
دل آدم را ، آتش می زند .
ای عاشقانه ترین غربت عالم ، هیچ غریبی را خودمانی تر از تو نیافته است ... نگو ، نگو ،
نگو - می دانم ! آن تشریکه با نگاهت - هم - می زنی ، دل آدم را ، پاره می کند ! می دانم که
از آن آهوی با معرفت ،خیلی کمترم ، اما ، من که برای <معامله> نیامده ام ... !
هر جا که عشق نیست ، نام تو را نمی برند ! عاشقی ، یاد گرفتنی نیست : هیچ مادری را ندیده
اند ، که گریه کردن را ، به کودکش یاد داده باشد ! خادمان حرم ، جارو کردن را ، بهانه
میگیرند ، که با تو ، بیشتر باشند ! یا ضامن آهو ! این هم بهانه ای است ، وگرنه ، خودت که
میدانی : این نگاه نخ نما ، قابل تو را ندارد ..
یا ضامن آهو یا علی بن موسی الرضا (ع)
روزی کـه خدا گناه ما می بخشد
از لطف و عطا جرم و خطا می بخشد
ایــن است امید ما که جرم ما را
بـــــر حجت هشتمین رضـا می بخشد